هرچی یاد میگیری باید یاد بدی

هرچی یاد میگیری باید یاد بدی

اینجا نوشتگاهیست برای منتشر کردن هرچیزی که یاد میگیرم
هرچی یاد میگیری باید یاد بدی

هرچی یاد میگیری باید یاد بدی

اینجا نوشتگاهیست برای منتشر کردن هرچیزی که یاد میگیرم

اندر حکایت نام قدیم سبزوار

از نظر من هر کسی باید تاریخ وجغرافیای محلی رو که وطنش میدونه باید بلد باشه. هویت هر فرد فقط توی سجلش نوشته نشده بلکه باید تاریخ و حکایات اون مملکتی رو که توی شناسنامه اش بعنوان تابعیت نوشته شده، بدونه. برای من که متولد و بزرگ شده سبزوار هستم،...   مهمه که بدونم اول از همه وجه تسمیه و بعد بر تاریخ این شهر چی گذشته؟ گشتی در سایتها و دایرۀالمعارفها زدم و این نوشتار حاصل مطالعات اولیه من بود. بعدها سعی در تکمیلش خواهم کرد. امیدوارم مفید فایده همگی باشه.

پیش از اسلام

بنیان شهر سبزوار به دوران اشکانیان و هم‌زمان با پیدایش و شکوفایی جاده ابریشم می‌دانند. وجود آتشکده آذربرزین مهر یکی از سه آتشکده مهم ساسانی، در قریه ریوند سبزوار و موارد بسیار دیگر حکایت از پیشینه فرهنگ و تاریخی کهن در این ناحیه دارد.  ابوالحسن علی بن زید بیهقی مؤلف کتاب تاریخ بیهق چنین توضیح می دهد: «... و گفته‌اند که سبزوار را ساسویه بن شاپور الملک بنا کرد و شاپور آن بود که نیشابور را بنا کرد. سبزوار در اصل ساسویه آباد بوده است و گفته‌اند این ساسویه، یزد خسرو بود که خسرو شیر جوین و خسرو آباد بیهق و خسرو جرد را بنا کرد.» امروزه جوین از توابع سبزوار واقع در حوالی 70 کیلومتری شمال شرق آن شهر، خسروآباد قریه ای در حوالی 70 کیلومتری غرب آن و خسروجرد قریه ای واقع در 10 کیلومتری غربی آن می باشد. داستان بنای این شهر را ابن فندق در تاریخ بیهق به طور کامل توضیح داده است و درباره معنی آن نوشته است: «سبزوار شهری بزرگ شد با انواع درخت میوه‌دار و سایه‌بخش، پس مردمان این را سابزوار نوشتند یعنی سازوار».

بدرستی معلوم نیست که از چه زمانی نام «بیهق» بر این شهر نهاده شد. در دهخدا نقل است «در قرون وسطی سبزوار را بیهق میگفتند» اگر این نقل را فرض بگیریم، قرون وسطی از دوره ساسانیان تا اواسط قرن 15 میلادی یعنی قرن نهم هجری برقرار بوده. یعنی تا حدود ایلخانان مغول این دیار بنام بیهق مسمی بوده است که البته چندان وثیق بنظر نمی آید.  هرچند در متون تاریخ کهن و در آثار به جا مانده از دوران ساسانی هم از بیهق و سبزوار نامی برده نشده!  گویا بیهق قدیم منطقه ای فراتر از شهرستان کنونی سبزوار را شامل میشده و مشتمل بر دو شهر به نامهای «خسروگرد» و سبزوار بوده است. در لغتنامه دهخدا آمده است: «ناحیه ایست بزرگ و کوره ای وسیع دارای شهرهای بسیار و آبادانی از نواحی نیشابور مشتمل بر 321 قریه و عامه آن را سبزور (سبزوار) گویند و حدود آن از ناحیه ٔ نیشابور به انتهای حدود ریوند تا نزدیک دامغان محدود است» این نشان میدهد بیهق محصور به سرحدات امروزی سبزوار نبوده است.

اما وجه تسمیه بیهق از کجاست؟ بیهقی در واژه شناسی لفظ بیهق چند قول آورده و آنرا برگرفته از واژه پارسی باستان «بیهین» به معنی بهترین و  «پیهه» یعنی به قدم پیموده شده و منسوب به شخص «بیهه». ابوالحسن بیهقی درباره بنای بیهق نوشته است: «مردی بوده در روزگار بهمن الملک که او را بیهه خوانده‌اند و آن جا که مقابل آمنا باد است دیهی کرده است. این نیز بنا نموه و اینجا بیهق نام گرفته است...» همچنین در فرهنگ دهخدا آمده است: «اصل کلمه در فارسی بیهه یعنی بهائین است و معنای آن در فارسی بسیار بخشنده است» به معنای بهترین منطقه در نیشابور.بنابر نقل افضل الملک، شهر بیهق در قدیم در محل کنونی سبزوار بوده و مناره خسرو گرد در وسط شهر قرار داشته است و بعد که این شهر خراب شده، شهر سبزوار در کنار آن بنا شده است. بنابر نقل حافظ ابرو، مناره این شهر نیز بنابر نقلی توسط کیخسرو ساخته شده است. وی بعد از قتل افراسیاب در این ناحیه قلعه‌ای ساخت که آن را خسروگرد می‌نامند.

بهرحال مسمی بودن ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی مورخ دوره غزنویه و نیز ابولحسن علی بن زید بیهقی مؤلف کتاب «تاریخ بیهق» بهمین عنوان، گواهی است که لااقل تا قرن ششم هجری این ناحیت بدین اسم معروف بوده.

پس از اسلام

در سال 30 هَ. ق. بدست عبداﷲبن عامر فتح شد.در دوره ٔ طاهریان 390 آبادی داشت. در دوره غزنویان )۳۴۴ ه.ق. - ۵۸۳ ه.ق.) مورد تاخت و تاز قرار گرفت. احمد یَنالتَگین سپهسالار ترک غزنوی و عامل نظامی سلطان مسعود در هندوستان بود که چندی پس از انتصاب سر بشورش گذاشت.  وی غلامان ترک و ترکمنی از ماوراءالنهر  خریداری کرد تا بکمک ایشان بر ولایات تحت سیطره مسعود بتازد. در 425هَ. ق. سبزوار بدست مزدوران ترکمن ینالتکین ویران شد. در دوره سلجوقیان   (429ه.ق. - 552ه.ق.) و همچنین خوارزمشاهیان (491 ه.ق. - 628ه.ق.) چندان رونقی نیافت، بلکه چندبار مورد غارت امرای خوارزمشاهی قرار گرفت. تا پیش از حملۀ مغول عموماً نام این ناحیه همان بیهق بوده است و فقط در چند جا به اعتبار ساسویه آباد، نامی از سبزوار، سابزوار، سوزوار و... آمده است. پس از آن، شهر کنونی سبزوار بر روی ویرانه‌های بیهق قدیم ساخته شد.  بنابراین از ابتدای قرن هشتم هجری قمری، نام سبزوار جانشین شهر کهن بیهق شده است. شکوفایی و آبادی شهر سبزوار پس از تاخت و تازهای ایلخانان مغول و آغاز به کار دودمان سربدار شیعی مذهب در 737 هجری قمری آغاز گشت و در بعدها در زمان صفویه به اوج رسید. سربداران حدود ۴۵ سال شهر سبزوار را پایتخت خود ساخته بودند و سرانجام در ۷۸۳ هجری قمری و به دست تیمور لنگ افتاد و بخش‌های وسیعی از آن ویران شد.

قیام سربداران
یکصد و بیست سال از استیلای مزدوران تاتار و مغول بر ایران گذشته بود که قیامی مردمی در باشتین و سبزوارِ خراسان علیه ظلم و تعدّی حاکمان مغول و عاملان مزدور آنان به وقوع پیوست. این نهضت که به قیام "سربداران" شهرت یافته است، مهم‏ترین جنبش آزادی‏ بخش خاورمیانه در قرن هشتم هجری بود. تلاش پیگیر رهبران آزاده و متدین این قیام، منجر به تشکیل حکومت مستقل ملی و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد. از آنجا که سبزوار از جمله ۴ شهر اولیه است که در ایران به مذهب اثنی عشری گروید.فرهنگ غنی تشیع در این منطقه موجب شد تامهم‏ترین ویژگی‏های  حکومت سربداران عبارت باشند از: تنفّر و انزجار از عنصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع امامی.





اصحاب سربداران، امین الدین عبدالرزاق را در تاریخ 12 شعبان سال 737 به سرداری خود انتخاب کردند. آنها به دلیل کمی تعداد و ضعف قدرت، قیام خود را به شکل دستبرد به قافله‏‌ها شروع کردند. پس از بدست آوردن اموال و اسباب لازم ، عبدالرزاق بر خواجه علاءالدین محمد، وزیر خراسان غلبه کرده و پس از کشتن وی شهر سبزوار را به تصرف خود درآورد. لذا نخستین حاکم سلسله‏ ی سربداریه، «عبدالرزاق باشتینی» بود که به مدت دو سال و چهار ماه حکومت کرد. پس از وی، برادرش «وجیه الدین امیر مسعود» به حکومت رسید. امیر مسعود با این که در مردمداری و مبارزه با حاکمان مغول و تثبیت حکومت سربداران، دارای موفقیت‏های بالایى بود، لیکن به خاطر اختلاف با شیخ حسن جوری (رهبر روحانی نهضت سربداران) و توطئه در قتل او، پایگاه مردمی‏ خویش را از دست داد و حکومتش به تدریج رو به ضعف نهاد. به همین جهت سپاهش در نبرد با امرای مازندران متحمل شکست گردید و خود وی کشته شد. پس از مرگ امیرمسعود، 10 تن دیگر از این سلسله به حکومت رسیدند که معروف‏ترین آن‏ها عبارتند از: شمس الدین علی، خواجه یحیى کرابی و خواجه علی مؤید. «شهید اول» فقیه نامور شیعه معاصر با خواجه علی مؤید بود. در پی دعوت خواجه از وی، کتاب شریف "اَللُّمْعَةُ الدَّمِشقیه" را در فقه امامی تدوین و به همراه نماینده ‏ای به سوی خواجه علی مؤید در سبزوار فرستاد. جامع سبزوارکه مسجدی بزرگ در این شهر است از بناهای بجامانده از خواجه علی می باشد.



سرانجام در پی هجوم «امیر ولی» به سبزوار و محاصره ‏ی چهار ماهه‏ این شهر در سال 783 قمری، خواجه علی مؤید، دست نیاز به سوی «تیمور لنگ گورکانی» دراز کرد، و از او یاری خواست. با تسلیم شدن خواجه علی مؤید به تیمور لنگ، پرونده‏ ی حکومت سربداران نیز برای همیشه بسته شد و منطقه‏ ی خراسان پس از 46 سال رهایی از یوغ استعمارِ مغولان، مجدداً مقهور و مغلوب آنان گردید.

دیانت و مذهب

یکی از نکات قابل تأمل درباره این دیار، ارادت و عقیدت قدیم مرمان بیهق به مذهب تشیع در دورانی بوده است که عموم نواحی ایران بمذهب تسنن گرویده بودند. چنانکه در فرهنگ دهخدا نوشته «...مشهور از اقلیم چهارم بخراسان، الان به تشیع معروف و بمحبت اهل بیت مشعوف و بعداوت شیخین مجبول، چنانکه مولوی گوید: سبزوار است این جهان بیمدار

ما چو بوبکریم در آن خوار و زار

... و اکثر مردم آن رافضی غلات اند». قزوینی رازی این شهر را در کنار قم و ساوه، یکی از شهرهای مهم تشیع در نیمه دوم قرن پنجم به حساب آورده است، بطوریکه در عهد صفویان به دلیل اینکه اکثریت مردم این شهر اشتهار به تشیع داشتند، مورد توجه قرار گرفت و رو به آبادانی گذاشت. این درحالی بود که عده کثیری از قرات و ولایات ایران بسبب دیانت بمذهب سنی، در آغاز تاج و تخت شاه اسماعیل مورد هجوم و غارت و کشتار وی واقع گشتند.

مداومت و ابرام این دیار به مذهب شیعه چنان در اهالی نافذ است که روایتی در تاریخ شفاهی این مردمان جاریست بر این مضمون که در زمانی نامعلوم، فرستاده ای از جانب خلیفه اسلام (احتمالاً عباسی) از بیهق گذشت. بفال نیک روز ورودش به سبزوار که مقارن بوده با عید فطر یا قربان یا ولادت حضرت رسول یا هرچه، فرستاده امر میکند که هرکس در این قریه همنام ابوبکر باشد خلعتی از جانب خلیفه او را عطا کنیم. گشتند در شهر،اما  کس نیافتند که مسمی به نام خلیفه اول باشد. گویا شعر مولانا در باب سبزوار ملهم از همین روایت نامعلوم باشد:

او بمانده در میانشان زارزار                هم‌چو بوبکری به شهر سبزوار

کی بود بوبکر اندر سبزوار                  یا کلوخ خشک اندر جویبار

سبزوارست این جهان و مرد حق        اندرین جا ضایعست و ممتحق

تا مرا بوبکر نام از شهرتان                 هدیه نارید ای رمیده امتان

بدرومتان هم‌چو کشت ای قوم دون     نه خراج استانم و نه هم فسون


منابع و مأخذ:

http://sabzevarfarhang.com/pages.php?id=1922

http://ghoghnoos87x1.mihanblog.com/

https://www.isna.ir/news/91042514717

https://www.cgie.org.ir/fa/news/155727

http://rasekhoon.net/article/show/930565/

http://fa.wikishia.net/view/%D8%B3%D8%A8%D8%B2%D9%88%D8%A7%D8%B1?mobileaction=toggle_view_desktop

https://www.vajehyab.com/


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد